A petroleum engineer
یه جایی توی سریال فرندز هست
که ریچل به راس میگه:
متاسفم نمیتونم ببخشمت!
آخه تو تنها کسی بودی که باور داشتم هیچوقت به من آسیب نمیزنه!
سبحانالله! چه مردمانی بودند و چه خیالها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آنها را گرفتند
به قول شاهرخ مسکوب:
«چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاهِ وقتِ خود بودن.»
«ای روزهای خوشِ کوتاه، آیا فقط برای ثبت در تاریخ آمده بودید؟»
راستی این روزها که بیشتر حس میکنیم رنج بیهوده میبریم و در پی وقت آسوده میدویم کدام سخن گویاتر از شعر خیام؟
دوزخ، شرری ز رنج بیهودۀ ماست
فردوس، دمی ز وقت آسودۀ ماست
«دلم میخواهد یک نفر را پیدا کنم و با او از تو حرف بزنم. یک نفر که تو را به اندازهی من و مثل من بشناسد.»
شما هم بچه بودید تو خونه با چشم بسته راه میرفتید که اگه کور شدید آمادگی داشته باشید، یا باز مشکل من
بوده؟😐
در مورد قطع دست و پا هم تمریناتی داشتم 🚶🏻♂️